سه
خوب اول از همه بگم این منی که اینجا نشستم و دارم تایپ می کنم امروز ده ها بار تا مرز عصبانیت شدید رفتم اما عصبانی نشدم!! ناگفته نماند که چند تا رفتار نادرست ناشی از عجله وهمینطور عدم کامل کنترل خشم داشتم اما بهتره خودم را ببخشم که بتونم جلو برم و در جا نزنم.
خبر خوب دیگه اینکه در کمال صلح و صفا با دخترک یک ساعت ریاضی خوندیم. واقعا در کمال صلح و صفا.
خیلی دوست دارم از آدمهای آزاردهنده دور و برم بنویسم اما نمی نویسم. به خاطر اینکه حال خوبم خراب نشه. در ضمن من نمی تونم عوضشون کنم. من خیلی مرد باشم خودمو درست کنم.
امروز روز سوم بود. وقتی صبوری و خوش اخلاقی می کنم پر از شعف می شم از گذشتن روزها. دیگه گذشت ایام ترسناک و اضطراب آور نمیشه. همش دوست داری بگذره دوست داری بگذره و به چهل برسی و ببینی که تا چهل چقدر کیفیت زندگیت بهبود پیدا می کنه.
خوب از کارهای خوب بگذرم باید بگم به خیلی بعضی کارهایی که توی برنامم هست نشد عمل کنم. بعد از نماز صبح خوابم برد! برای دخترک کتاب نخوندم! نمازم رو سر وقت نخوندم! همش برای اینه که برای انجام کارهام یا ساعت تعیین نمی کنم، یا به برنامه منظمی که نوشتم اهمیت کافی و لازم رو نمی دم!!
فردا باید روز بهتری باشه باید به برنامه ریزیم مو به مو عمل کنم تا بتونم به رضایت کامل برسم. از خودم و از کارهام.
خدایا شکرت